در اين ميزگرد ابتدا خسرو سينايي با اشاره به اينکه اگر 50 درصد مصالح سينما از ادبيات باشد قطعاً 50 درصد ديگرش هنرهاي تجسمي است خاطر نشان کرد: نحوه جذب هنر غرب توسط هنرمندان ما و کيفيت توجه و نگاه آنان به سينماي غرب نشان از يک طلب و تمنا دروني احراز و ابراز هويت خود داشت.
وي گفت: هنرمند اين دوره سخت درتکاپوي يافتن هويت خود بود.
سينايي با بيان اهميت آموزش هنر و کيفيت و شيوه آن در دانشگاهها و مراکز آموزشي هنر تاکيد کرد: بايد ببينيم تفکري که مي آفرينيم تحليلي است تقليدي يا شعاري و آيا ممنوعاتي که به دانشجو مي دهيم دانش محسوب ميشود يا نه و ميتواند موجب خلاقيت شود.
در ادامه\" ابراهيم جعفري\" نقاش و مدرس هنر با ذکر اين نکته که در هنر آنچه مهم است، فرآيند آفرينش و پيدايش اثر است، ولي عموماً در انتخاب هاي آثار توسط موزه بسيار کم ديدم که اين اصل مهم رعايت شود و خوشبختانه در نمايشگاه صبا اين اصل کاملا در نظر گرفته شده بود و علاوه بر جنبه پژوهشي آن طيف وسيع و متنوعي از گرايش ها را در اين نمايشگاه ميتوان ديد که اين وسعت و تنوع کم نظير است.
جعفري با اشاره به اين که در اروپا جريان خلاقيت جرياني فردي و دروني و خود آموخته است و نه انتقال پذير از ذهن استاد به شاگرد بيان داشت: متاسفانه آموزش سبک و مباني هنر که در ايران رايج است به هيچ وجه نميتواند برانگيزاننده خلاقيت دانشجو و هنرمند باشد و تنها تقليد و تکرار است در يک دور باطل.
سپس \"کاظم چليپا\" نقاش و محقق هنري با تحليل جريان مدرنيسم در نقاشي ايران به آسيب شناسي آن پرداخت و گفت: ذات و جوهره مدرنيته شناخت طبيعت تحليل آن درذهنييت و تداخل فهم آدمي در فرايند آفرينش جهان است و نقاشي مدرن غرب نيز روايت همين فرديت و خلاقيت انساني است. اما چقدر مدرنيسم ايراني به اين خصيصه وفادار بود.
وي به نقاشي سقاخانه در دهههاي 40 و 50 اشاره کرد و گفت: بايد به اين حرکت به عنوان مهمترين تجلي خواست هويت در نقاشي معاصر نگاه کرد و آن را از ابعاد گوناگون تحليل کرد.
در پايان \"سهراب هادي \"پژوهشگر معاصر و صاحبنظر هنري ظهور مکتب سقاخانه را در سرريز و هجوم مکتبها و ايسمها و گرايش هاي غرب و خلاء بزرگ پيش آمده براي بروز هويت نقاشان ايراني يک فرصت تاريخي شمرد که پيوند کلمه را با موتيف هاي شرقي با بيان زيبايي شناسانه خاص خود برقرار کرد./114
انتهای پیام/